و دروغ (که تبدیل شده به زبان مشترک فرهنگ آمریکا و کاربردهای زیادی در عرصههای مختلف از جمله تبلیغات انتخاباتی، معاملات بورس و حتی کتابهای تغذیه پیدا کرده است)؛ اینها چیزهایی هستند که بنابه ادعای فیلم «مجموعه دروغها»، سیستم اطلاعاتی آمریکا بدون آنها قادر به ادامه فعالیت نخواهد بود.
این فیلم دلهرهآور جاسوسی، همچون بمبی است که قسمتهایی از فیلمهای «سیریانا» و «سهروز درکندور» را به عنوان مواد منفجره برمیدارد و از سوی دیگر سیاستهای مربوط به قانون وطنپرستی (که به دولت اجازه اعمالی از قبیل استراقسمع را میدهد) را نیز چاشنی این کار میکند و در نهایت، روشن کردن فتیله بمب را به دست ریدلی اسکات میسپارد.
البته بعضی منتقدان، کارگردان انگلیسی فیلمهای «بیگانه» و «بلید رانر» و «گلادیاتور» را هنوز همان کارگردان سطح پایین فیلمهای تبلیغاتی دوران شروع فعالیتش میدانند. خب البته گاهی اسکات فیلمهای پرزرقوبرق و ضعیفی هم میسازد، اما گاهی فیلمهایی چون «تلما و لوییز» و «گانگسترهای آمریکایی» هم ساخته میشوند که خلاف این ادعاها را ثابت میکنند. اسکات در فیلم «مجموعه دروغها»، اکشن را با یک داستان عاطفی و همچنین روحیه شیطنتآمیز خود ترکیب میکند. چه کس دیگری میتواند راسل کرو را جای عمو سام بنشاند و دیکاپریو را همچون مهرهای در بازی شطرنج، به دست او بدهد؟
اجازه بدهید توضیح بدهم؛ «مجموعه دروغها»، براساس رمانی نوشته دیوید ایگنیتیوس (یادداشتنویس روزنامه واشنگتنپست) ساخته شده و لذا داستان حس و حالی تلخ و مستندگونه دارد و فیلمنامه ماهرانه ویلیام ماناهان (که به خاطر فیلم جدامانده برنده جایزه اسکار شده) نیز فضای جذاب و پرالتهابی فراهم میکند.
دیکاپریو با یک اجرای عالی، در نقش راجر فریس ظاهر میشود که مامور عملیاتی سازمان سیا در خاورمیانه است و تلاش میکند که بمبگذاریهای انجام شده توسط گروه السلیم- شاخه عملیاتی القاعده در اردن- را متوقف کند. راجر که سابقا در عراق زخمی شده، میتواند به خوبی به زبان عربی تکلم کند و با لباس مبدل، وارد این تشکیلات مخفی شود. اما برخلاف کاراکترهایی همچون جیمز باند و جیسون بورن، راجر شخصیتی با نقطه ضعفهای انسانی دارد؛ او فردی آرمانگراست که کاری طاقتفرسا در مذاکره با متحدانی متزلزل دارد و از سوی دیگر نیز، همین مشکل را با مقامات آمریکایی دارد.در اینجا، راسل کرو در نقش اد هافمن وارد میشود که یکی از جاسوسان ارشد سیا است.
کرو برای بازی در این نقش، 50کیلو به وزنش اضافه کرد تا در نقش یک مرد خانوادهدار ظاهر شود که از طریق تلفن همراه، لپتاپ و بعضا از طریق ملاقات حضوری، با راجر تماس برقرار میکند تا دستور قتلهای مختلف را به او بدهد. شاید بعضی به خاطر لهجه اغراقآمیز آرکانزاسی راسل کرو در این فیلم، بازی این بازیگر استرالیایی را زیر سؤال ببرند، اما باید گفت که بازی کرو در این فیلم، خلاقیتی جسورانه بوده است. کرو، نقش اد را به صورت مردی چاق و 50ساله با حالتی خودمانی بازی میکند. «سام علیک، پسر کوچولو» تکیه کلام او در هنگام مخاطب قراردادن راجر است و در عین حال، او با بیوجدانی کامل، راجر را مورد سوءاستفاده قرار میدهد.
خلاصه اینکه اد (که در خانه به همسرش میگوید «الان سرم شلوغ است عزیزم، هر وقت بشریت را نجات دادم پیشت برمیگردم») نماد وجه تبلیغاتی عمو سام است که آمریکا سعی دارد بهخورد جهانیان بدهد. آنچه کرو در هماهنگی با اسکات و ماناهان بهنمایش میگذارد، پوسیدگی پنهان عموسام است که پرچم امنیت ملی آمریکا را بهاهتزاز درآورده. بازی حیرتآور کرو، هم فوقالعاده خندهدار است و هم شدیداً وحشتناک (و یادآور نقشآفرینیهای لذتبخش مارلون براندو است).آنجایی که میگوید: «تنها کاری که تو باید بکنی، اینه که به من اعتماد کنی، پسر کوچولو»، آدم میخواهد فریاد بزند و به راجر بگوید که همین حالا برای نجات جانش فرار کند!
راجر کمکم به این نتیجه میرسد که بهتر است به مسلمانان غیرافراطی و معتدل پناه بیاورد که در این فیلم، در قالب رئیس سرویس مخفی اردن، یعنی هانی سلام (با بازی خیرهکننده مارک استرانگ) تجلی مییابد. هانی، جایی در فیلم میگوید که از دروغ متنفر است و همین باعث میشود که دنیای تصویر شده در فیلم، برای او زجرآور و غیرقابل تحمل باشد.
البته راجر هم تردیدهای خودش را دارد و تصمیم میگیرد چیزی درباره نقشه خود برای نفوذ به تشکیلات سری تروریستها بروز ندهد. با تنگ شدن عرصه در فیلم، راجر تحت شکنجههای شدید قرار میگیرد. در اینجا مشخص میشود که بخشی از درونمایه این فیلم، اعتقاد به عواقب و مکافاتهای دنیوی اعمال انسان (در اینجا جامعه آمریکایی) است؛ آنجا که یکی از مأموران شکنجه، به راجر متلک میاندازد و به او میگوید: «به گوانتانامو خوش آمدی.» همه عوامل دست به دست هم دادهاند که هیجان فیلم در سطح بالایی باشد، که از آن جمله میتوان به تیراندازی واقعی در لوکیشن فیلم در مراکش اشاره کرد.
اسکات میخواهد توجه مخاطبان فیلم را به این نکته جلب کند که گناهانی که زمانی به نوعی توجیه شده و ارتکاب مییافته، حالا دیگر اعمالی کاملاً اخلاقی و درست تلقی میشوند. احترامی که اسکات پیش از این در فیلم « قلمرو بهشت» (که فیلمنامه آن هم توسط ماناهان نوشته شده) به مسلمانان نشان داده بود، اینجا هم تکرار میشود، اما دیگر در اینجا کسی خودش را به آن راه نمیزند. در واقع حالا و پس از وقایع یازده سپتامبر، بهترین زمان برای نشان دادن بازیهای قدرت در دنیای جاسوسی است.
اما آیا فیلم نقاط ضعفی هم دارد؟ خب البته. یکی از داستانهای فرعی رمان اصلی، درباره رابطه عاطفی راجر با یک امدادگر آمریکایی است که در فیلم، تبدیل شده به یک رابطه احترامآمیز با یک پرستار اردنی (با بازی گلشیفته فراهانی) که از پناهندگان فلسطینی مراقبت میکند. اما حاصل کار، گرچه محوریت دنیای غرب را در فیلم کمرنگتر کرده، اما باز هم شعارگونه از آب درآمده است. همچنین، پایان غافلگیرکننده فیلم هم روزنه امیدی باز میکند، اما متأسفانه دلایل منطقی کافی برای باور آن ارائه نمیشود. شاید گفته شود که «مجموعه دروغها» فیلمی پیچیده و اعصاب خردکن از آب درآمده، که البته تا حدودی همینطور است، اما مهم این است که فیلم سیلی آبداری است به ریاکاری جامعه آمریکا... که البته بجا و لازم است.
پیتر تراورس- رولینگ استون- 12 اکتبر